به باغ دلت فکر کن....

بغض احساس من

الهى خودت آگاهى که دریاى دلم را جزر و مد است یا باسط بسطم ده و یا قابض قبضم کن

به باغ دلت فکر کن....

تو ی حیاط قدم میزدم.....

و به برگهای رنگارنگی که زیر پام خش خش میکردن نگاه می کردم. 

قرمز ،  زرد ؛  نارنجی  ،  سبز

زیباترین سنفونی رنگها !!

شگفت انگیز بود....

برگهای هر درختی  برنگ میوه اش بود.

درخت آلبالو برگهاش قرمز شده بود.

درخت زرد آلو با برگهای زرد ،

انجیر پیر با برگهای قهوه ای ِ قرمز!

.... و بید عزیز من ،

 همون برگهای سبز خودش را داشت که رنگ باخته بود.

فکرمی کردم که چه زیباست  طبیعت دنیای ما....

و چه نزدیک است به روح ما...

و چه زیبا ما را به درونمان می خواند ... که....ای انسان.....

میوه ی دل تو چه رنگ است؟

حاصل این همه شاخ و برگ.... این همه تلاش

        و این همه رفت و آمد چه رنگی است؟

برگهای وجودت.... به چه رنگ است؟؟؟

انعکاس رنگ دلت رفتارت را دل نشین و زیبا کرده یا نه؟

آیا در حین افتادن با شکوه هستی؟!!

آیا زیبایی رفتنت چشمها را به دنبال خواهد داشت؟؟

به باغ دلت فکر کن تا رنگهای رفتارت روحنواز باشد.

آنهایی که رنگ پریده پایــــیز را دوست ندارند ،

نمی فهمند پاییــــز همان بهاریست که عاشـــــق شده است.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:, ساعت توسط masoud |